مسیر ۳۳ ساعته تا آنکارا؛ به اسم «سفر» به کام «قاچاق»!

دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۰:۰۰ 5 سال پیش

سفر زمینی به ترکیه؛

مسیر ۳۳ ساعته تا آنکارا؛ به اسم «سفر» به کام «قاچاق»!

عصر سفر- حمل کردن اجناسی مانند سیگار، بنزین، گازوئیل، چای و بسته‌هایی که ورود آن به کشور ترکیه تا اندازه‌ای مجاز نیست در اتوبوس‌هایی جاساز می‌شود که در آنها مسافر بهانه‌ای است برای رد شدن از مرز.

سرویس : اخبار

به گزارش پایگاه خبری «عصر سفر» به نقل از مهر، مشاهدات یک خبرنگار وقتی سفر زمینی به آنکارا را انتخاب می کند قطعا با مسافران دیگر تفاوت خواهد کرد چون جنبه های دیگری از یک سفر زمینی را خواهد دید. جنبه هایی که تحمل سفر 33 ساعته با اتوبوس را ممکن است سخت و یا جالب کند. یکی از این تجربه ها همسفر شدن بی اختیار با قاچاقچیان یا چتربازان سیگار بود. ماجرای این سفر را در ادامه می خوانید:

در روزهای تعطیلات آبان ماه از ترمینال غرب سعی کردم اتوبوسی را بگیرم که از نظر رفاهی شرایط بهتری نسبت به اتوبوس های معمولی دیگر داشته باشد، در تبلیغات شرکت اتوبوسرانی مربوطه و بخش خدمات آن غذای گرم و اینترنت اضافه شده بود با همان نرخ 360 هزار تومان.

بلیت در حالی تهیه شد که سایت های فروش آنلاین اعلام می کردند دیگر بلیتی وجود ندارد درحالیکه در ترمینال اتوبوسرانی تهران صندلی خالی به اندازه کافی وجود داشت حتی می شد شماره صندلی را خودمان انتخاب کنیم.

یک ساعتی از ساعت 9 صبح که می بایست به مقصد آنکارا حرکت کند گذشت به هر مسافر همان ابتدا یک پرس جوجه کباب داغ با نوشابه توزیع شد. پذیرایی تا آخر سفر همین بود به علاوه آب آشامیدنی.

مسافران اتوبوس را پر کردند و بلاخره سفر آغاز شد سفری که معلوم نبود به دلیل تعطیلات قرار است چقدر طول بکشد و چقدر در راه به دلیل ترافیک معطل بمانم.
یک ربع بعد راننده شروع کرد به سیگار کشیدن که با اعتراض مسافران رو به رو شد کمک راننده به یکی از مسافران که گفته بود آسم دارد کمک کرد تا بتواند به صندلی های عقب تر برود ولی مسافران نپذیرفتند جای خود را با او تغییر دهند.

در طول مسیر بارها و بارها راننده کنار جاده می ایستاد منتظر کسی که جعبه ای، امانتی چیزی بیاورد و تحویل بگیرد و یا تحویل بدهد. این وسط اعتراض مسافران راه به جایی نمی برد. برخی از آنها می دانند که این روال همیشگی راننده هاست.

در بین راه تحمل سیگار کشیدن راننده برای مسافران جلویی سخت بود اما آنچه که جالب به نظر می رسید معطلی راننده برای سوار شدن یک مسافر خاص بود. فردی که گویا مسافر همیشگی این مسیر است.

نمی دانم اسم مستعارش «هستی» بود یا نه.  راننده ها او را هستی می نامیدند. چمدان بزرگی در دست داشت و بلاخره سوار اتوبوس شد در طول مسیر از مسافران می پرسید که آیا سیگار همراهشان دارند یا نه. بلاخره پرسیدم چرا انقدر می پرسی. گفت سیگار آنجا گران است می توانید سیگار بخرید و در ترکیه بفروشید. اگر نه من می توانم از سهم شما استفاده کنم و سیگار ببرم چون تعداد باکس های سیگار من زیاد است و اگر از من در گمرک بگیرند جریمه ام می کنند.

اتوبوس در کنار یک مجتمع بین راهی در مرند توقف نیم ساعته ای برای صرف شام کرد. کنارش مغازه ای بود که چند مرد در آن پول می دادند و پلاستیک های سیاه رنگی می گرفتند که درونش باکس های سیگار با برندهای مختلف بود مغازه دار هم رستوران دار بود هم کارگر هم فروشنده این مغازه. مغازه ای که اگر به عنوان رهگذر می دیدی متوجه نمی شدی چه می فروشد. اجناس آن همه زیر میز مغازه دار بود و چند کارت خوان روی پیش خوان.

پلاستیک های سیاه برند قاچاق

باکس های سیگار با برندهای متفاوت. هر باکس سیگار کنت 80 هزار تومان فروخته می شد. می گفت: کنت از همه گران تر است با خودت ببر در ترکیه سه برابر قیمت می فروشی.

در این مغازه هستی به مسافران دیگر هم پیشنهادش را می داد وقتی می دید از جریان سیگار خریدن چیزی نمی دانند و یا اولین باری است که این مسیر را زمینی می روند؛  بیشتر اصرار می کرد. 

بعضی ها که رزنگ تر بودند می گفتند پول می گیرم او هم در جواب می گفت نمی تواند پولی بدهد چون الان به مرد فروشنده پول نمی دهد بلکه در زمان برگشت لیر خواهد داد!

وقتی اتوبوس های بیشتری در این استراحتگاه توقف می کرد؛ کم کم به تعداد مردان، زن های زیادتری اضافه شدند. در آن زمان زنان دیگر خریدهای بیشتری می کردند ده باکس 5 باکس و ... .

اینجا در استراحتگاه بین راهی تعداد زن هایی که سیگار می کشیدند بیشتر از مردان بود این موضوع را حتی در گمرک هم می شد دید.  هستی از این جا به بعد به اتوبوسی رفت که دوستانش آنجا بودند. در ساختمان گمرک باز هم او را دیدم وقتی میخواست چمدان هایش را جابه جا کند.

در گمرک می بایست بار و چمدان ها را روی ریل می گذاشتیم تا بازرسی شوند. هستی روی بار هر کسی در آن شلوغی با نمایش این بازی که بی اختیار این کار را می کند،  یک مشمای سیاه می گذاشت و می رفت آن طرف. همه حواسش به بارهایش پخش شده اش بود. به یکی می گفت خانم مشمای سیاهت را بردار. خانم اون چمدانت یادت نره.

مامور گمرک بازرسی بدنی انجام نمی داد اما چمدان های هستی را خوب گشت و در آخر 15 باکس سیگار پیدا کرد و به او برنگرداند. وقتی هستی را دوباره در سالن انتظار دیدم برایش اصلا مهم نبود که این همه باکس سیگار از او گرفته اند او و  زنان دیگر در سالن غذاخوری سیگار می کشیدند و از جاساز کردن سیگارها بی پروا حرف می زدند.
صحبت از زنی شد که روی شکمش به جای بچه سیگار جاساز کرده بوده و ماندن زنان باردار راه می رفته . هستی آن را ایده هوشمندانه ای تلقی کرد.

سه ساعتی منتظر شدیم تا اتوبوس به اصطلاح اسکن شود چون گویا باید بازرسی شوند که کالای قاچاقی نداشته باشد. آنها که بیشتر بار جاساز کرده باشند مسافرانشان باید ساعتهای زیادی معطل بمانند. گاهی تا یک روز. بودند افرادی که در  گمرک بازرگان زیاد رفت و آمد می کردند و دیگر اگر پای درد و دلشان می نشستی می گفتند که حتی شده یک روز تمام در این گمرک مانده ایم تا اتوبوس مان از اسکن بیرون بیاید. گاهی هم اتوبوس را متوقف کرده اند و ما آواره شدیم و با اتوبوس های بین راه مسیر را ادامه داده ایم.

پیرمردی که هشت سالی است این مسیر را تا آنکارا برای دیدن فرزندانش طی می کند می گفت که گاهی اتوبوس با 5 نفر مسافر به استانبول می رود و یا از آنجا به تهران می آید در واقع مسافران نمایشی هستند برای قاچاق کالای راننده ها و دارندگان خطوط اتوبوس رانی بین دو کشور.

او می گفت که در برخی از موارد وقتی بنزین و گازوئیل در اتوبوس بیشتر باشد برای مسافران داخل اتوبوس هوای مشمئز کننده ای بوجود می آید و ما متوجه می شویم که سوخت قاچاق می کنند در آن صورت هم اعتراض جواب نمی دهد نهایت این است که می گویند پیاده شو با اتوبوس بعدی برو. آن هم در ولایت غریب!

زیپ چمدان من باز بود

مرز را رد کردیم تا رسیدیم به جایگاه بنزین متروکه ای در دغوبایزید در خاک ترکیه. اینجا بود که راننده ها یک ساعتی توقف کردند. جعبه هایی را از اتوبوس بیرون آوردند حتی برخی از آنها زیرپای مسافران بود. یکی از مردان ترک در اینجا منتظر اتوبوس بود. گالن های بنزین بیشتر از اتوبوس بیرون می آمد تا بسته های پلاستیکی.

آنها را تحویل دادند و راه افتادند پول را همان جا جلوی چراغ اتوبوس شمردند و تحویل دادند و تحویل گرفتند یک ساعتی مسافران در اتوبوس منتظر بودند اگر کسی میخواست پیاده شود اجازه نمی دادند وقتی کارشان تمام شد اجازه دادند چند نفری از سرویس بهداشتی آنجا استفاده کنند.

بارها و بارها پلیس جلوی اتوبوس را می گرفت در یک نقطه سه پلیس با لباس های متفاوت داخل اتوبوس شدند و زیر و بم اتوبوس را گشتند. به مسافرانی که مشکوک می شدند می گفتند بروند داخل کابین با پلیس دیگری حرف بزنند. در طول بازرسی اتوبوس نباید کسی بیرون می رفت. آنها اجازه داشتند هر آنچه که برایشان جای سوال داشت را بازرسی می کردند حتی کیف شخصی افراد. گاهی می پرسیدند برای چه سفر می کنی و این چندمین بار است که به ترکیه می روی.

دیالوگ راننده ها با پلیس و حتی مسافران در طول این مسیر بیشتر درباره جنس هایی بود که بین دو کشور رد و بدل می شد از آنها که گیر پلیس افتادند تا آنها که قسر در رفته اند. این وسط تنها مسافران بودند که باید این نمایش را می دیدند و منتظر می ماندند تا راننده ها بارشان را خالی کنند و یا مسافران نمایشی برایشان جنس جابه جا کنند.

در شهر آنکارا که از اتوبوس پیاده شدم، بقیه مسافران رفتند تا بقیه بارشان را در استانبول بفروشند.  چمدانم را گرفتم. زیپش باز بود یک پاکت سیگار در آن افتاده بود!